صـــلـواتــی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۲۱
اسفند ۹۲

روز نوروزى (منصور دوانیقى ) که بعد از برادرش ابوالعباس سفاح به خلافت رسید امام کاظم علیه السلام را امر کرد که در مجلس روز عید بنشیند و مردم براى تبریک بیایند و هدایاى خود را نزدش بگذارند و حضرت آنها را قبول کند.
حضرت فرمود: عید نوروز عید سنتى فرس (ایرانیان ) است و در اسلام درباره آن چیزى وارد نشده است .
منصور گفت : این کار را به خاطر سیاست لشگر و سپاه مى کنم ، شما را به خداوند عظیم سوگند مى دهم که قبول کنید و در مجلس بنشینید، حضرت هم قبول کردند و در مجلس نشستند و اعیان لشگر و امراء و مردم خدمتش ‍ شرفیاب مى شدند و تهنیت مى گفتند، و هدایا را نزد حضرتش ‍ مى گذاشتند.
منصور خادمى را موکل کرده بود که نزد حضرت بایستد و اموال را که مى آورند ثبت و ضبط کند. آخرین نفرات از مردم ، پیرمردى بود که وارد شد و عرض کرد: یابن رسول الله من مردى فقیر مى باشم و مالى ندارم که براى شما هدیه بیاورم ولیکن هدیه من سه بیت شعرى است که جدم در مرثیه جد شما حسین بن على علیه السلام سروده ، اشعار را خواند
حضرت فرمود: هدیه شما را قبول کردم ، و در حقش دعاى خیر کرد.
پس سر خود را به طرف خادم منصور بلند کردند و فرمود: برو نزد منصور و او را از این اموال جمع شده خبر بده و بگو چه باید کرد؟
خادم رفت و برگشت و گفت : امیر مى گوید تمام آن را به شما بخشیدم در هر راهى که مى خواهى صرف کن .
پس حضرت به آن پیرمرد فرمود: تمام این اموال را بردار که همه را به تو بخشیدم .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۲۱
مهران ارزانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی