صـــلـواتــی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۲۱
فروردين ۹۳
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر بالین جوانى که در حال مرگ بود، حاضر شد و فرمود: اى جوان کلمه توحید (لا اله الا الله ) بر زبان بیاور. جوان زبانش بند آمده بود و قادر بود اداى توحید نبود.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به حاضرین فرمود: آیا مادر این جوان در اینجا حاضر است ؟
زنى که در بالاى سر جوان ایستاده بود گفت : آرى ، من مادر او هستم .
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا تو از فرزندت راضى و خشنود هستى ؟ گفت : نه ، من مدت شش سال است که با او حرف نزده ام .
فرمود: اى زن او را حلال کن و از او راضى باش ! گفت براى رضایت خاطر شما او را حلال کردم ، خداوند از او راضى باشد.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رو به آن جوان نمود و کلمه توحید را به او تلقین نمود. جوان بعد از رضایت مادر زبانش باز شد و به یگانگى خدا اقرار کرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى جوان چه مى بینى ؟ گفت : مردى بسیار زشت و بدبو را مشاهده مى کنم و اکنون گلوى مرا گرفته است . پیامبر دعائى به این مضمون به جوان یاد داد و فرمود: بخوان : (اى خدایى که عمل اندک را مى پذیرى و از گناه و خطاى بزرگ درمى گذرى از من نیز عمل اندک را بپذیر و از گناه بسیار من درگذر، چرا که تو بخشنده و مهربانى ).
جوان دعا را آموخت و خواند؛ سپس پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پرسید: اکنون چه مى بینى ؟ گفت : اکنون مردى (ملکى ) را مى بینم که صورتى سفید و زیبا و پیکرى خوشبو و لباسى زیبا بر تن دارد و با من خوش ‍ رفتارى مى کند (بعد از دنیا رحلت کرد)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۱
مهران ارزانی

نظرات  (۱)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی