موقعى که على علیه السلام تصمیم گرفت که به عراق براى اقامت برود، نامه ها
وصیتنامه خود را به (ام سلمه ) سپرد، و هنگامى که امام حسن علیه السلام به مدینه
برگشت آنها را به وى برگردانید.
وقتى که امام حسین علیه السلام عازم عراق شد، نامه و وصیت خود را به ام سلمه سپرد و
فرمود: هر گاه بزرگترین فرزندم آمد و اینها را مطالبه کرد به او بده . پس از
شهادت امام حسین علیه السلام امام سجاد به مدینه بازگشت و سپرده ها را به وى
برگردانید.(63)
(عمر پسر ام سلمه ) مى گوید: مادرم گفت : روزى پیامبر صلى الله علیه و آله با
على علیه السلام به خانه من تشریف آورد و پوست گوسفندى طلب کرد؛ در پوست
مطالبى نوشت و به من داد و فرمود: هر که با این نشانه ها از تو این امانت را طلب کرد
به وى بسپار.
روزگارى گذشت و پیامبر صلى الله علیه و آله از دنیا رحلت کردند تا زمان خلافت
امیرالمؤ منین کسى طلب این امانت را نکرد، تا روزى که مردم با على علیه السلام بیعت
کردند.
من (پسر ام سلمه ) در میان جمعیت روز بیعت نشستم پس از آنکه على علیه السلام از منبر
فرود آمد مرا دید و فرمود: برو از مادرت اجازه بگیر، مى خواهم او را ملاقات کنم من نزد
مادرم رفتم و جریان را گفتم مادرم گفت : منتظر چنین روزى بودم .امام وارد شد و فرمود: ام
سلمه آن امانت را با این نشانه ها به من بده . مادرم برخاست از میان صندوقى ، صندوق
کوچکى بیرون آورد و آن امانت را به وى سپرد، سپس به من گفت : فرزندم دست از على
علیه السلام بر مدار که پس از پیامبر صلى الله علیه و آله امامى جز او سراغ ندارم
.