روز نوروزى (منصور دوانیقى ) که بعد از برادرش ابوالعباس سفاح به خلافت
رسید امام کاظم علیه السلام را امر کرد که در مجلس روز عید بنشیند و مردم براى تبریک
بیایند و هدایاى خود را نزدش بگذارند و حضرت آنها را
قبول کند.
حضرت فرمود: عید نوروز عید سنتى فرس (ایرانیان ) است و در اسلام درباره آن چیزى
وارد نشده است .
منصور گفت : این کار را به خاطر سیاست لشگر و سپاه مى کنم ، شما را به خداوند عظیم
سوگند مى دهم که قبول کنید و در مجلس بنشینید، حضرت هم
قبول کردند و در مجلس نشستند و اعیان لشگر و امراء و مردم خدمتش شرفیاب مى شدند و
تهنیت مى گفتند، و هدایا را نزد حضرتش مى گذاشتند.
منصور خادمى را موکل کرده بود که نزد حضرت بایستد و
اموال را که مى آورند ثبت و ضبط کند. آخرین نفرات از مردم ، پیرمردى بود که وارد شد و
عرض کرد: یابن رسول الله من مردى فقیر مى باشم و مالى ندارم که براى شما هدیه
بیاورم ولیکن هدیه من سه بیت شعرى است که جدم در مرثیه جد شما حسین بن على علیه
السلام سروده ، اشعار را خواند
حضرت فرمود: هدیه شما را قبول کردم ، و در حقش دعاى خیر کرد.
پس سر خود را به طرف خادم منصور بلند کردند و فرمود: برو نزد منصور و او را از
این اموال جمع شده خبر بده و بگو چه باید کرد؟
خادم رفت و برگشت و گفت : امیر مى گوید تمام آن را به شما بخشیدم در هر راهى که مى
خواهى صرف کن .
پس حضرت به آن پیرمرد فرمود: تمام این اموال را بردار که همه را به تو بخشیدم
.