امام صادق علیه السلام فرمود: زنى در کعبه طواف مى کرد و مردى هم پشت سر آن زن مى
رفت . آن زن دست خود را بلند کرده بود که آن مرد دستش را به روى بازوى آن زن
گذاشت ؛ خداوند دست آن مرد را به بازوى آن زن چسبانید.
مردم جمع شدند حتى قطع رفت و آمد شد. کسى را به نزد امیر مکه فرستادند و جریان را
گفتند. او علما را حاضر نمود، و مردم هم جمع شده بودند که چه حکم و عملى نسبت به این
خیانت و واقعه کنند، متحیر شدند! امیر مکه گفت : آیا از خانواده پیامبر صلى الله علیه و
آله کسى هست ؟
گفتند: بلى حسین بن على علیه السلام اینجاست . شب امیر مکه حضرت را خواستند و حکم را
از حضرتش پرسیدند.
حضرت اول رو به کعبه نمود و دستهایش را بلند کرد و مدتى مکث فرمود: و بعد دعا
کردند. سپس آمدند دست آن مرد به قدرت امامت از بازوى آن زن جدا نمودند.
امیر مکه گفت : اى حسین علیه السلام آیا حدى نزنم ؟ گفت : نه .
صاحب کتاب گوید: این احسانى بود که حضرت نسبت به این ساربان کرد اما همین
ساربان در عوض خوبى و احسان حضرت در تاریکى شب یازدهم به خاطر گرفتن بند
شلوار امام دست حضرت را قطع کرد.