صـــلـواتــی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۲۳
اسفند ۹۲

(عبدالملک ) گوید: بین حضرت باقر علیه السلام و بعضى فرزندان امام حسن علیه السلام اختلافى پیدا شد، من خدمت امام رفتم و خواستم در این میان سخنى بگویم تا شاید اصلاح شود.
امام فرمود: تو چیزى در بین ما مگو، زیرا مثل ما با پسر عمویمان مانند همان مردى است که در بنى اسرائیل زندگى مى کرد، و او را دو دختر بود یکى از آن دو را به مردى کشاورز و دیگرى را به شخصى کوزه گر شوهر داده بود.
روزى براى دیدن آنها حرکت کرد؛ اول پیش آن دخترى که زن کشاورز بود رفت و از او احوال پرسید: دختر گفت : پدرجان شوهرم زراعت فراوانى کرده اگر باران بیاید حال ما از تمام بنى اسرائیل بهتر است .
از منزل آن دختر به خانه دیگر دخترش رفت و از احوالش پرسید، گفت : پدر، شوهرم کوزه زیادى ساخته اگر خداوند مدتى باران نفرستد تا کوزه هاى او خشک شود حال ما از همه نیکوتر است .
آن مرد از خانه دختر خود خارج شد در حالى که مى گفت : خدایا تو خودت هر چه صلاح مى دانى بکن ، در این میان مرا نمى رسد که به نفع یکى درخواستى بکنم ، هرچه صلاح است آنها را انجام ده .
امام فرمود: شما نیز نمى توانید بین ما سخنى بگویید، مبادا در این میان بى احترامى به یکى از ما شود، وظیفه شما به واسطه پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت به ما احترام نسبت به همه ما است .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۲۳
مهران ارزانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی